دوز اشعه در سيتياسكن (Radiation Dose)
1- justification (توجيه پذيري): در واقع انديكاسيون درخواست سيتياسكن توجيه پذير باشد.
2- optimization (بهينه سازي): با توجه به اين مورد بايد بهترين شرايط، از لحاظ افزايش كيفيت و كاهش دوز(از نظر نوع فيلتر، نوع دتكتور و ...) را داشته باشيم. در واقع با توجه به اينكه در اصل ALARA، كيفيت تصوير و ميزان دوز اشعه هر دو بهم مربوطند، لذا به منظور بهينهسازي و اجراي اين اصل بايد درك عميقي بر عوامل تأثيرگذار بر روي دوز پرتو و چگونگي تأثير اين عوامل بر روي كيفيت تصوير حاصل شود.
قبل از ورود به اين بحث و همچنين بحث مقايسه دوز بيمار در سيتياسكن و راديولوژي، ذكر نكاتي لازم است. در مورد دوز پوست، دانستن 3 نكته حائز اهميت است:
1- در راديولوژي دوز پوست در قسمت ورودي اشعه، نسبت به خروجي اشعه بيشتر است ولي در سيتياسكن، دوز پوست در تمام جهات مقطع(تمام نقاط پوست) برابر است.
2- دوز پوست در سيتياسكن از راديولوژي بيشتر است ولي از فلوروسكوپي(بطور ميانگين) كمتر است.
3- در سيتياسكن هرچه به مركز بافت نزديك ميشويم، دوز كمتر ميشود و از مركز بافت به طرف پشت بيمار، دو مرتبه دوز بيشتر ميشود. در حاليكه در راديولوژي اينطور نيست و دوز بيمار از مركز عضو به طرف پشت (محل خروج اشعه)، مرتباً كاهش مييابد.
نكته بسيار مهمي كه ذكر آن در اينجا لازم است، اين است كه در ارزيابي عوارض و خطرات اشعه (چه زودرس و چه ديررس) آنچه كه ملاك قضاوت و مقايسه قرار ميگيرد، بايد دوز مؤثر باشد نه دوز جذبي.
واحد دوز جذبي راد يا گري ميباشد كه در تعريف، يك راد برابر است با 100 ارگ انرژي جذب شده در يك گرم ماده. دوز مؤثر (effect Dose) برابر است با حاصلضرب دوز محلول در WT (فاكتور حساسيت=WT). WT بستگي به حساسيت بافتهاي مختلف بدن نسبت به اشعه دارد. (بعنوان مثال اعضايي مانند عدسي چشم، تيروئيد و گنادها حساسيت بيشتري نسبت به اشعه دارند).
دوز جذبي يك عضو به تنهايي مقاديري است كه از روي آن نميتوان در مورد اثرات و خطرات ببيولوژيك اظهار نظر نمود. دوز جذبي فقط كميتي است كه ميزان انرژي جذب شذه در واحد جرمي بافت را مشخص ميكند.
|
عضو |
دوز جذبي (راد يا سانتي گري) |
|
مهره كمر |
3/93 |
|
جمجمه |
3/58 |
|
توراكس |
2/78 |
|
شكم |
2/77 |
|
لگن |
2/62 |
جدول شماره (1)
نكاتي كه از جدول شماره (1) ميتوان نتيجه گرفت، عبارتند از:
1- اين جدول مربوط به دوز جذبي چند عضو بدن در سيتياسكن است و همانطور كه مشاهده ميشود دوز جذبي در سيتياسكن حدوداً بين 2 تا 4 راد است.
2- اين جدول براي اظهار نظر در مورد ريسك و عوارض بيولوژيك بسياري كه در سيتياسكن اشعه دريافت كرده ارزشي ندارد.
3- همانطور كه در جدول ملاحظه ميشود، دوز جذبي جمجمه بعنوان مثال از شكم بيشتر است و اين بدليل آن است كه به لحاظ ساختمان استخواني كه جمجمه دارد، اشعه بيشتري جذب ميشود.
4- اعداد جدول فوق كه مربوط به دوز جذبي هستند، براي يك مقطع ميباشند. اين اعداد اگر براي چند مقطع هم باشند، خيلي فرق نميكنند. بعنوان مثال اگر دوز جذبي يك مقطع در مورد جمجمه 58/3 راد باشد، اين دوز براي 10 مقطع 10 برابر نميشود، بلكه فقط اندكي از 58/3 راد بيشتر ميشود.
دليل اين مطالب را ميتوان بدين ترتيب بيان داشت:
گفتيم يك راد برابر است با 100 ارگ انرژي جذب شده در يك گرم ماده بعبارتي: (كسر جزوه)
اگر فرضاً دوز جذبي يك مقطع برابر 2 راد باشد طبق تعريف فوق خواهيم داشت: (كسر جزوه)
حال اگر دوز جذبي فرضاً 10 مقطع را بخواهيم حساب كنيم، با توجه به تعريف فوق خواهيم داشت: (كسر جزوه)
همانطور كه ميبينيم در مورد 10 مقطع، باز هم دوز جذبي 2 راد شد.
اما عملأ دوز جذبي 10 تا مقطع دقيقأ 2 راد نميشود و اندكي بالاتر از 2 ميشود. سوالي كه مطرح ميشود اين است كه علت اين امر چيست؟
در پاسخ بايد بگوييم علت، وجود پرتوهاي اسكتر (ثانويه) است كه در اطراف هر مقطع داريم. با توجه به شكل 1 اگر يك مقطع فرضأ 10 ميلي متر را در نظر بگيريم، ميبينيم دوز جذبي اين مقطع دقيقاً محدود به 10 ميليمتر نميشود و در اطراف آن، البته با درصد كمتري، اشعهاي داريم كه مربوط به پرتوهاي اسكتر است و در مجموع وقتي اين پرتوهاي اسكتر هر 10 مقطع با هم جمع ميشوند اندكي دوز جذبي را بالا ميبرند.
در اين جا اصطلاح ديگري مطرح ميشود و آن CTDI است. CTDI، دوز پرتو مربوط به يك مقطع در سيتياسكن را توصيف ميكند، البته با لحاظ كردن پرتوهاي اسكتر جانبي آن يك مقطع. واحد آن هم مانند دوز جذبي، راد يا گري است. (rad100=Gr1).
براي محاسبة CTDI، كافي است از دوز جذبي محدودة نقطه A تا B (در شكل 1) انتگرال گرفت.
دوز مؤثر (Effective Dose). بعنوان دوز پرتو براي ارزيابي ريسك و عوارض بيولوژيك ناشي از پرتوگيري و مقايسه سيتيهاي مختلف و همچنين مقايسةدوز بيمار در سيتياسكن و راديولوژي معرفي ميشود.
دوز معادل در واقع همان دوز جذبي است.
Deff = z HT * WT ؟
منتها با لحاظ كردن انرژي و نوع اشعه. واحدش، سيورت يا رم است. ( rem100=siv1)
WT، نماينده حساسيت بافتهاي مختلف است. دوز مؤثر براي يك عضو تعريف نميشود. بلكه براي كل بدن تعريف ميشود، چون ميخواهد ريسك كل بدن ناشي از پرتوگيري را بيان كند. براي محاسبة دوز مؤثر (مربوط به كل بدن) در مورد يك آزمايش سيتياسكن، بايد دوز معادل هر عضو، در WT (فاكتور حساسيت آن عضو) ضرب شود و عددي بدست ميآيد. اينكار بايد براي تمام اعضاء محاسبه شود و سپس همه اعداد با هم جمع ميشوند تا دوز مؤثر (بر حسب رم يا سيورت) بدست آيد.
جدولي كه در ذيل ميآيد، بدليل اينكه دوز مؤثر اشعه در مورد سيتياسكن از اعضاي مختلف را معرفي ميكند، جدول مهمي است، خصوصاً اينكه دوز مؤثر اعضاي مختلف در سيتياسكن و راديولوژي با هم مقايسه شده است. در واقع به كمك اعداد اين جدول و مقايسه آنها، ميتوان ريسك كلي از نظر عوارض و خطرات بيولوژيكي اشعه را برآورد نمود. همچنين دوز مؤثر اشعه در سيتيهاي مختلف را ميتوان با حد دوز مجاز اشعه سنجيد.
اين جدول از بولتن NR PB (National. Protection. Board. Radiological) استخراج شده كه يك مركز بينالمللي حفاظت اشعه ميباشد.
|
دوز مؤثر راديولوژي (بر حسب msv) |
دوز مؤثر CT (بر حسب msv) |
تصويربرداري |
|
05/0 |
(با 24 مقطع) 1/9 |
توراكس |
|
4/4 |
_ |
IVP |
|
8/3 |
_ |
باريم ميل |
|
7/7 |
_ |
باريم انما |
|
2/1 |
_ |
كلانژيوگرافي |
|
دوز مؤثر راديولوژي (بر حسب msv) |
دوز مؤثر CT (بر حسب msv) |
تصويربرداري |
|
2/0 |
(با 12 مقطع) 5/3 |
جمجمه |
|
9/1 |
فقرات سرويكال | |
|
9/0 |
8/7 |
فقرات دورسال |
|
2/2 |
6 |
فقرات لومبار |
|
4/1 |
(با 30 مقطع) 8/8 |
شكم |
|
2/1 |
4/9 |
لگن |
جدول شماره (2)
(براي تبديل msv به rem بايد عدد را تقسيم بر 10 كرد)
لازم به توضيح است كه اين اعداد بسته به نوع دستگاه و شرايط پرتودهي ممكن است تغييراتي داشته باشند و فقط اين جدول يك مقدار كلي از دوز مؤثر تصويربرداريهاي مختلف به ما ارائه ميدهد. نكته ديگر اينكه اين اعداد براي تعداد مشخصي مقطع در سيتياسكن ميباشد، يعني تعداد مقطع در دوز مؤثر دخالت دارد؛ در حاليكه تعداد مقاطع، بر دوز جذبي تأثير زيادي نداشت. از اين جدول نتايج مفيد و كاربردي را ميتوان اتخاذ نمود كه از روي آن در مورد عوارض بيولوژيك اشعه (عوارض سوماتيك قطعي) ميتوان اظهار نظر نمود و ارزيابي داشت. (راجع به اين عوارض اشعه در صفحه ؟ توضيح خواهيم داد)
بعنوان مثال، از روي جدول ميتوان گفت كه ريسك عوارض بيولوژيك در مورد سيتياسكن مغز (با 12 مقطع)، تقريبأ 17 برابر يك راديوگرافي جمجمه است، و يا دوز مؤثر يك سيتياسكن ريه (با 24 مقطع) تقريبأ 180 برابر يك راديوگرافي ريه است. يعني اگر بيماري سيتياسكن ريه (با 24 مقطع) انجام دهد، همان مقدار ريسك عوارض بيولوژيك برايش دارد كه همان بيمار 180 بار راديوگرافي ريه انجام دهد.
جدول شماره 3 هم كه از گزارش مجله NRPB اقتباس شده و به نوعي از جدول شماره 2 بدست آمده هم گوياي مطالب بالا است. در اين جدول كه يك جدول نرمالايز شده ميباشد، دوز مؤثر يك راديوگرافي chest برابر 1 واحد در نظر گرفته شده و بقيةراديوگرافيها يا سيتياسكنها با آن واحد 1 (كه مربوط به راديوگرافي chest است) قابل مقايسه است. بعنوان مثال در اين جدول ميبينيم كه دوز مؤثر يك راديوگرافي جمجمه 3 برابر يك راديوگرافي ريه است، يا دوز مؤثر يك CT مغز 70 برابر يك گرافي ريه است. در اينجا سؤالي مطرح ميشود و آن اينكه بعنوان مثال دوز مؤثر يك سيتياسكن مغز، mSv 5/3 است اگر فرضاً تعداد مقطع دو برابر شوند (يعني 24 مقطع) آيا دوز مؤثر هم 2 برابر ميشود؟ در پاسخ بايد گفت: خير. در فرض سؤال، دوز مؤثر افزايش پيدا ميكند ولي نه به اندازه 2 برابر كردن تعداد مقاطع سيتياسكن مغز دوز مؤثر از msv5/3 به msv 7 افزايش پيدا نميكند بلكه مثلأ msv 5 ميشود. اما علت اين مسئله چيست؟
دوز مؤثر كل بدن (طبق تعريف)عبارت بود از:
Deff = (HT1* WT1) + (HT2 * WT2) + (HT3 * WT3) + …
حال يك اعداد فرضي در فرمول بالا ميگذاريم:
(حالت اول) 25/1=(2/0 *3) + (1/0*4) + (0/0*5) = Deff
(حالت دوم) 6/1= (2/0*4) + (1/0*5) + (05/0 * 6) = Deff
در حالت دوم، تعداد مقاطع دو برابر شده است. فاكتور وزني حساسيت براي حالت اول و دوم فرقي نميكند (چون حساسيت اعضاء و بافتهاي بدن ثابت و امري مستقل است) و فقط با دو برابر كردن تعداد مقاطع،دوز معادل افزايش مييابد. دوز معادل هم چون از روي دوز جذبي محاسبه ميشود، همانطور كه قبلأ آمد، با افزايش تعداد مقاطع، افزايش اندكي (بخاطر وجود پرتوهاي اسكتر) پيدا ميكند و همانگونه كه در مثال (با اعداد فرضي) ديديم، دوز مؤثر (با دو برابر كردن تعداد مقاطع) كمتر از دو برابر، افزايش مييابد.
در اينجا، چون صحبت از ارزيابي عوارض بيولوژيك توسط دوز مؤثر به ميان آمد، دانستن نكاتي در رابطه با اين عوارض ضروري به نظر ميرسد. آثار بيولوژيك اشعه از چند ديدگاه طبقهبندي ميشوند. از يك ديدگاه، ميتوان اين آثار را به دو دسته زودرس و ديررس طبقهبندي كرد. آثار زودرس مربوط به پرتوگيريهاي حاد ميشود و آثار ديررس مربوط به پرتوگيريهاي مزمن است (دوزهاي كم در زمان طولاني). در دسته بندي ديگر، اين آثار به دو دسته سوماتيك و ژنتيك تقسيم ميشوند. آثار سوماتيك يعني آثاري كه در خود فرد مشاهده ميشوند و مربوط به تأثير اشعه روي سلولهاي غير جنسي است (مانند ايجاد سرطان). آثار ژنتيك، مربوط به اثر روي سلولهاي جنسي و تأثيري كه اشعه روي ژنها ميگذارد، ميشود. لذا تأثير آن روي نسل يا نسلهاي بعدي ممكن است مشاهده شود (مانند ايجاد يك نقص ژنتيكي).
در دستهبندي ديگر، آثار بيولوژيك اشعه را به دو دسته احتمالي و قطعي تقسيمبندي ميكنند. آثار احتمالي (مانند بروز سرطان)، اولاً حد آستانهاي براي بروز ندارند، يعني ممكن است فردي با مقداري پرتو دچار سرطان نشود و فرد ديگري با 10/-1 آن ميزان پرتو، دچار سرطان شود. ثانيأ با افزايش دوز پرتور، احتمال مشاهدة اين آثار افزايش مييابد ولي شدت آن به شدت پرتوگيري ارتباطي ندارد. بعنوان مثال ميگوييم با دريافت اشعه 10 رم نسبت به 2 رم، احتمال بروز سرطان بيشتر ميشود ولي اگر 2 نفر به دليل دريافت پرتو سرطان گرفتهاند و اولي 10 رم و ديگري 2 رم پرتو دريافت داشتهاند، فردي كه 10 رم اشعه گرفته، الزامي نيست كه سرطانش بدخيمتر باشد. آثار قطعي پرتو، آثاري هستند كه اولأ حد آستانه دارند، يعني اگر فردي بيشتر از آن حد آستانه، اشعه دريافت كرد. قطعأ به آن آثار مبتلا ميشود و ثانيأ هرچه شدت پرتو بيشتر شود، شدت ضايعه هم بيشتر ميشود؛ مانند عقيمي، كاتاراكت- اريتما- تغيير سلولهاي خوني و تأثير روي سلولهاي اپيتليال روده. نتايجي كه از جدول شماره (2) ميتوان گرفت و ارزيابي آن اعداد (دوز مؤثر) با حد مجاز پرتو، در مورد آثار احتمالي و ژنتيك نيست (چون آثار احتمالي و ژنتيك پرتو، اصلأ حد مجازي ندارند)، و آن اعداد را از نظر آثار قطعي سوماتيك- ميتوان مورد بررسي و نتيجهگيري قرار داد. در واقع تعريف دوز مجاز اشعه، بر مبناي اثرات سوماتيك قطعي ميباشد. يعني اگر فردي زير حد مجاز، اشعه دريافت كند، ميتواند بگويد تا آخر عمر به آثار سوماتيكي قطعي مبتلا نميشود، اما در مورد آثار احتمالي و ژنيكي (حتي با دريافت كمترين ميزان دوز اشعه) نميتواند در مورد مبتلا شدن يا نشدن خود به اين نوع آثار اظهار نظر كند.
دوز مجاز اشعه هم توسط ICRP (كه يك مركز بينالمللي در رابطه با حفاظت پرتوي است) تعريف و تعيين شده است. بر اساس آخرين گزارش اين مركز، حد دوز مجاز براي افراد عادي جامعه 2/0 رم در سال و براي پرتوكاران 2 رم در سال تعيين شده است.
عواملي وجود دارند كه دوز تابشي و كيفيت تصوير را در آزمايشات سيتياسكن تحت تأثير قرار ميدهند. بعضي از اين عوامل در دستگاه سيتياسكن ميتوانند ثابت شوند، در غير اينصورت احتياجي به كنترل آنها از طريق اپراتور CT نيست و عواملي هم هستند كه اپراتور با CT آنها را تعيين ميكند. كيفيت تصوير و دوز پرتو در سيتياسكن همواره با يكديگر در ارتباط هستند به اين معني كه هرگونه تنظيم به منظور بالا بردن كيفيت تصوير، همراه با عوامل تأثيرگذار روي دوز پرتو ميباشد.
عوامل مؤثر در ميزان دوز پرتو و كيفيت تصوير در سيتياسكن:
1- ميليآمپر ثانيه (mAs): ميزان دوز پرتو ارتباط مستقيم با شدت جريان تيوب و زمان پرتودهي دارد. يعني هر چه mAs بيشتر شود، دوز اشعه (دوز بيمار) هم بيشتر ميشود. از طرفي بايد بدانيم هر چه mAs كم شود، نويز تصوير بيشتر ميشود. (چون با كاهش mAs و نتيجتاًكاهش تعداد فوتونهاي X، ميزان اشعه رسيده به دتكتورها كاهش يافته و در واقع ميزان اطلاعات مفيد كاهش مييابد و در نتيجه نويز افزايش مييابد.) { اگر ميزان mAs نصف شود، نويز تصوير 40% افايش مييابد.}
2- كيلو ولتاژ تيوب (kV): معمولاً kV در تيوبهاي سيتياسكن بين (kv140-120) است. افزايش kV از 120 به 140 كيلوولت با افزايش دوز پرتو ميشود. از طرفي با اين افزايش، قدرت نفوذ دسته پرتو افزايش يافته و تعداد فوتونهاي بيشتري ميتوانند به دتكتورها برسند. همچنين بايد بدانيم افزايش kV ممكن است باعث كاهش تفاوت كنتراست در انواع خاصي از بافتها شود.
3- ضخامت مقطع:كاهش ضخامت پرتو باعث كاهش دوز پرتو ميشود. از طرفي با كاهش ضخامت، جزئيات بيشتري از مقطع مورد نظر ديده ميشود.
(The Thiner the slice, the Greater Details)
4- اندازه ميدان اسكن (SFOV): ارتباط مستقيم با دوز اشعه دارد. از طرفي SFOV را هر چه كوچكتر انتخاب كنيم، تصوير بزرگتر پردازش شده و هرچه آنرا بزرگتر انتخاب كنيم، تصوير كوچكتر پردازش شده و روي مانيتور ديده ميشود.
5- تعداد مقاطع: هرچه تعداد مقاطع بيشتر شود، دوز اشعه هم افزايش مييابد.
6- فيلتراسيون: در سيتياسكن، ضخامت و شكل اين فيلترهاي سخت بهگونهاي است كه ضخامت آنها در وسط كمتر است و در دو طرف بيشتر است.(شكل 2) {جزوه}
علت اين حالت اين است كه پرتوهايي كه از قسمت وسط عبور ميكنند، معمولأ از ضخامت بيشتري از عضو ميخواهند عبور كنند و در اطراف از ضخامت كمتر. فيلتر باعث جذب فوتونهاي كم انرژي ميشود كه هيچ نقشي در پديد آوردن تصوير ندارند و لذا كيفيت اشعه را افزايش ميدهد. چرا كه در سيتياسكن نياز هست كه دسته فوتونهاي يكنواختتري داشته باشيم و فقط تضعيف اشعه توسط بافتهاي مختلف باشد و عامل ديگري در اين زمينه نقشي نداشته باشد. و لذا در سيتياسكن، ضخامت فيلتر از راديولوژي بيشتر است. در مجموع ميتوان گفت وجود فيلتر سخت افزاري، باعث كاهش دوز پرتو ميشود.
7- فيلترهاي بازسازي تصوير (فيلترهاي نرم افزاري يا الگوريتمهاي بازسازي تصوير): با توجه به اينكه فيلترهاي مختلف بازسازي كنندة تصوير،تأثيرات متفاوتي بر روي نرمي و تيزي تصوير دارند، لذا ميتوان گفت نويز در تصوير بازسازي شده وابسته به نوع فيلتر انتخابي ميباشد (در بعضي دستگاهها اين فيلترهاي نرم افزاري به نام FC ميباشند).
فيلترها يا الگوريتمهاي نرم كننده، نويز كمتري ايجاد ميكنند و فيلترها يا الگوريتمهاي تيزكننده (كه به عبارتي آشكار كننده لبهها هستند)، باعث افزايش نويز در تصوير ميشوند. لذا با استفاده از الگوريتم يا FC مناسب براي تصويربرداري سيتياسكن از قسمتهاي مختلف بدن، ميتوان دوز پرتو را از راه كاهش mAs، كم نمود. البته اين كار روي رزلوشن فضايي تصوير هم تأثير ميگذارد؛ بدين گونه كه استفاده از الگوريتمهاي نرم كننده (smooth)، گرچه باعث كاهش نويز ميشود، اما باعث كاهش رزلوشن فضايي نيز ميشود. در نتيجه انتخاب الگوريتم يا FC مناسب توسط اپراتور، مصالحهاي ميان نويز و رزلوشن فضايي ايجاد ميكند كه بايد با توجه به شاخصهاي كلينيكي، مناسب انتخاب شود.
8- بازدهي آشكار سازي (توسط دتكتورها) : هر چه دتكتورها بازدهي بالاتري داشته باشند، يا بعبارتي قابليت بيشتري در تبديل انرژي فوتونها به سيگنالهاي مفيد حاوي اطلاعات را داشته باشند، در نتيجه دوز مورد نياز براي بدست آوردن تصوير مطلوب، كمتر خواهد بود. اخيراً كمپانيهاي مختلف سازندة دستگاههاي سيتياسكن، رقابتي در اين زمينه آغاز كردهاند و اين بعنوان مزيت دستگاه تلقي ميشود كه دتكتورهايي با تكنولوژيهاي جديدي بسازند (مثلأ از انواع ديجيتالي) كه با تعداد فوتون X كمتري، بازدهي بالاتر و در نتيجه كيفيت تصوير بهتري را از خود نشان دهند.
9- فاكتور pitch (در دستگاههاي سيتياسكن اسپيرال و مولتياسلايس): تغييرات دوز اشعه با عكس نسبت pitch متناسب است. بدين معني كه در دستگاههاي اسپيرال، هرچه pitch را افزايش دهيم، قابليت ديد جزئيات آناتوميكي هم كمتر ميشود. با افزايش فاكتور pitch از 1 به 5/1، دوز اشعه بيمار، 25% كاهش مييابد.
در كار تحقيقي و پژوهشي كه در اين زمينه انجام شده، اين نتيجه حاصل شده است كه وقتي فاكتور pitch را از 1 به 5/1 افزايش ميدهيم، قابليت ديد جزئيات آناتوميكي، اگر چه كمي افت ميكند، ولي اين افت مشاهدة جزئيات آناتوميكي، تفاوت معناداري ندارد.
ولي اگر باز هم فاكتور pitch را افزايش دهيم، بعنوان مثال به 7/1 آن را برسانيم، اگر چه دوز بيمار 42% كاهش مييابد، ولي قابليت ديد جزئيات آناتوميكي بطور معناداري كاهش مييابد.
مطلب آخري كه در اين قسمت ميآوريم مقايسه دوز اشعه بين دستگاههاي اسپيرال و conventional كانونشنال. بطور كلي در مقايسة دستگاههاي اسپيرال امروزه نسبت به دستگاههاي معمولي، اگر دو پروتكل مشابه را بخواهيم در مورد فرد بيماري اجرا كنيم، دوز بيمار در دستگاه اسپيرال كمتر است. كه دليل آن، زمان اسكن بسيار كوتاه در دستگاههاي اسپيرال است. همچنين بايد دانست كه به دليل رشد تكنولوژي جديد، روشهاي بهبود كيفيت بازسازي تصوير CT، پيشرفت كرده كه در واقع با تعداد فوتون كمتر بتواند كيفيت مطلوب تصوير را تأمين كند.
اگر غير از لحاظ كردن دلايل فوق، فرضاً بخواهيم دو تصوير با كيفيت يكسان داشته باشيم، كه يكي با دستگاه اسپيرال و ديگري با دستگاه معمولي تهيه شده باشد، در دستگاه اسپيرال بايد دوز بيشتري به كار رود. اين مطلب بدان علت است كه در دستگاه اسپيرال بايد ميليآمپر را افزايش دهيم. چون ميدانيم كه در دستگاههاي كانونشنال، براي تهيه يك مقطع، تخت ثابت و در آن زمان مشخص، تمام فوتونهاي تابشي مخصوص تهيه اين مقطع ميباشند (پس از عبور از بدن بيمار و در برخورد با دتكتورها)؛ در حاليكه در دستگاههاي اسپيرال به علت حركت تخت در حين اسكن، تعداد فوتونهاي هر مقطع، كم ميشوند. لذا در دستگاه اسپيرال براي جبران، بايد ميليآمپر را افزايش داد. ولي اين مطلب را بايد مد نظر قرار داد كه در دستگاههاي جديد اسپيرال و مولتي اسلايس، با تكنولوژي جديد و پيشرفته، روشهاي بهبود كيفيت و بازسازي تصوير رشد كرده است و نياز به ميليآمپر خيلي زياد، تا حدودي مرتفع شده است. لذا با در نظر گرفتن مطالب فوق، ميتوان گفت در مجموع، دوز اشعه در دستگاه اسپيرال كمتر از معمولي است.